من به دنیایی فکر می کنم که آسمانش رنگ تو را داشته باشد
دنیایی پر از رنگ های آسمانی
من به دنیای می اندیشم که ، عمقش به تو می رسد
دنیایی پر از عشق به تو
من دنیایی را دوست دارم که همچون پروانه ای در گرداگرد فرامین تو مرا بچرخاند
دنیایی سراسر عشق
و عشقی که به تو خلاصه شود
من عاشق آن نسیم های رحمتت هستم
نسیم هایی که گاهی از کوچه ی ما می گذرد
آری !
خدای من ، لحظه هایی را دوست دارم که تو در آن بر من ظاهری
لحظه هایی که هرگز تو غائب نیستی و من
زیباترین عشق من تویی
در باورم نمی گنجد اینکه لحظه ای از تو غافل شوم
می نویسم
از دلی سرشار از تو
از دلی که هر لحظه شیرینی عشق تو را می چشد
خدای من !
تو چه زیبا بر دلم نقش بستی که
هر لحظه شوق مناجات تو بر دلم سایه می افکند و مرا بی قرار بی قرار می کند
من هم می ترسم ! می ترسم از اینکه در بهشتت نماز نباشد
می ترسم از اینکه دیگر نتوانم لذت مناجات با تو را درک کنم.
ترسی از جهنمت ندارم که چشیدن دردی از ناحیه ی محبوب شیرین است
ترسی از عذابت ندارم که عذابت هم برای من رحمت است
ترسم از این است که لذت با تو بودن را از من بگیری
ترسم تنها تویی
می ترسم از اینکه دیگر شور و شوق مناجات با تو را نداشته باشم
من عاشق مناجات توأم
این شور و این اشتیاق را روز به روز به دلم هدیه کن
...