هرشب بر فراز آسمان
صدایی مرا می خواند
برخیز که وقت دیدار رسیده است
صدا آشناست
صدای محبوب من است
گاهی که بار گناهم سبک است و من
پر از شور ملاقات
هرچند خسته باشم
باز ، بر می خیزم
بر می خیزم و با او خلوت می کنم
خلوت یک عاشق و معشوق
آه که چقدر این خلوت شیرین است
حرف میزنم ، گاهی با اشک
گاهی با خنده
چه حال عجیبی دارم
و من به عشقم می رسم
عشقی که هیچگاه از درونم پاک نخواهد شد
و چه زیباست این خلوت تابناک
آه خدای من!
حرف زدن با تو شیرین است
و
شیرین تر از آن وقتی است که تو با من حرف می زنی
یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمةالله
صدایم می زنی ! با من حرف می زنی
قلب من با این ندایت آرام می شود
ای بندگان من !ای آنانکه بر نفسشان اسراف کردند،از رحمت خدا نا امید نشوید
مگر با این همه لطف و فضل تو می شود کسی از درگاهت نا امید شود؟
با تمام پرده دری های من باز هم می آیم
باز می آیم تا صدایت بزنم
سبوح قدوس رب الملائکة و الروح
و تو
جوابم دهی :
لبیک
من دلخوش به این لبیک توإم
پس در را باز کن
...